کارگاه آشپزی کودکان برگزار شد!
چند سال پیش در سایت مقاله ای منتشر کردم درباره آداب پذیرایی در یک مهمانی خودمانی. اما این بار مهمانی خودمانی ما کمی تفاوت داشت!
یه روز خوب برای همه ما؛
بچه ها از مدرسه زودتر تعطیل میشدن پس با هماهنگی والدین کلاس رو ساعت ۱۲ ظهر روز ۳ شنبه ۷ دی ماه برگزار کردیم. از روز قبلش با والدین هماهنگ کرده بودیم که مشکلی پیش نیاد. پس همه بچه ها آمادگی این رو داشته باشند که بعد از مدرسه مستقیم بیان کارگاه و آشپزی رو شروع کنن. این کارگاه مخصوص بچه های کلاس اول دبستان برگزار شد و طوری برنامه ریزی شده بود که با روحیات دختر بچه های ۷ ساله کاملاً هماهنگ باشه.
آماده سازی
معمولاً دختر بچههای توی این سن به کارهای خونه علاقه دارند. آشپزی اون هم از نوع مدرن همیشه برای اونها جذاب هست. برای همین من به عنوان مربی تصمیم گرفتم برای بچهها کار با خمیر رو آموزش بدم تا بتونن توی خونه و در کمترین زمان غذاهای خوشمزه و خلاقانه درست کنن. از طرف دیگه میدونستم که با خستگی بچه ها و وقت محدود و اینکه مطمئناً بچه ها تمام انرژیشون رو توی مدرسه خرج کردن، دیگه توانی برای ورز دادن خمیر نخواهند داشت و باید خمیر آماده شده رو استفاده کنند. این شد که من صبح زود خمیر پیتزا رو آماده کردم و گذاشتم که عمل بیاد. (البته دستور و طرز تهیه خمیر رو در طی کارگاه به مادر ها آموزش دادم تا اونها هم بتونن به دخترهاشون توی کار آشپزی کمک کنن!!) همه چیز مرتب و آماده بود و خمیر هم کاملاً حجم گرفته بود.
من به این اعتقاد دارم که وقتی چیزی با علاقه درست میشه کیفیتش بهتر میشه. برای همین تقریباً مطمئن هستم که خمیر اون روز یکی از بهترین خمیر پیتزاهایی بود که تا حالا درست کردهام.
دو تا از مادرها بچهها رو از مدرسه به آموزشگاه آوردن و از اونجایی که توی آموزشگاه جا برای مهمانان هم وجود داره، اون دو عزیز به راحتی میتونستن در مدت زمان برگزاری کلاس، توی اتاق مهمان استراحت کنن و البته سری به کلاس ما بزنن و حتی با ما همکاری کنند. برای همین خیالم راحت بود که در طول برگزاری کلاس برای بچهها، حتی به مادرها هم خوش خواهد گذشت!
شروع یک کارگاه خوشمزه!
بچهها با انرژی وصف نشدنیای وارد کارگاه شدن و مستقیم رفتن سراغ میز کار خوش رنگ و لعابی که براشون چیده بودم! اما قرار بر این شد که تا اونها لباسهاشون رو عوض میکنند و دست و صورتشون رو میشورند، من هم یه خوراکی خوشمزه براشون آماده کنم.
شیر کاکائوی داغ با کیک هویج و گردو که واقعاً توی اون روز سرد و بارونی میچسبید!
پیتزا
بعد از پذیرایی بچه ها پیشبندهای کار رو بستن و آماده شدن تا خمیر بیاد روی میز کار. خمیر رو بین بچهها تقسیم کردیم و بچهها کمی با خمیرهاشون بازی کردن تا حس کنجکاویشون ارضا بشه. بعد از اون خمیر رو به دو قسمت تقسیم کردن و با هر روشی که بلد بودن دو تا خمیر پهن شده و گرد روی سینیهای فر درست کردن. بعضی از بچهها دوست داشتن با وردن کار کنن. بعضی دوست داشتن روی میز و به کمک دست خمیرشون رو پهن کنند. بعضی هم خمیر رو با ورده پهن میکردن و بعد برای گرد شدنش از پیتزا بر یا چاقو استفاده میکردن! در هر صورت بچهها آزاد بودن که هر کاری دوست دارن انجام بدن و حتی در آخر به این نتیجه رسیدیم که از گرد بودن خمیرها هم صرف نظر کنیم و بچهها هر شکلی که دوست داشتن خمیر رو پهن کنند.

کارگاه آشپزی کودکان
در مرحله بعد رفتیم به سراغ خرد کردن مواد روی پیتزا. قارچ، فلفل دلمهایهای رنگی، پیاز، ذرت، گوجه،.. همه چیز روی میز بود و بچهها میتونستن هر چیزی که دوست دارند برای روی پیتزا استفاده کنند. همه رو به اندازهای که میخواستن برش میدادن و روی پیتزاهاشون میچیدن.(البته بعضی ها هم نمیچیدن و فقط مواد رو روی هم، وسط خمیر انباشته میکردن!) گوشت چرخکرده آماده شده برای پیتزا هم بود که تقریباً همه بچهها دوست داشتن و استفاده کردن. مرحله نهایی هم ریختن پنیر پیتزا روی پیتزاها بود که برای بچهها بسیار خوشایند بود. چرا که هر چقدر که روی پیتزاهاشون رو پنیر میگذاشتن، به همون میزان هم ازش میخوردن! که البته به کمک مادرها بچهها رو متقاعد کردیم که پنیر پیتزای زیاد برای بدن مضر هست.

کارگاه آشپزی کودکان
پیتزاها آماده شد و همه با هم داخل فر از قبل گرم شده فرستاده شد. چند دقیقه بچهها فرصت داشتن که با آرد و مواد باقی مونده روی میز بازی کنند و من هم آماده بشم برای مرحله بعدی آشپزی اون روز…
نان خرمایی
بچهها یک بار دیگه برای شستن دستها به دستشویی رفتند و وقتی که دوباره دور میز جمع شدن، از شدت هیجان در حال پرواز بودن؛ روی میز دوباره خمیر بود و آرد و …
این بار قرار بود که بچهها یه تغذیه سالم برای مدرسه درست کنن و اون رو تمرین کنند تا بتونن برای خودشون توی منزل آماده کنند و به مدرسه ببرند.
این تغذیه سالم و ساده، نان خرمایی بود. این بار بچهها کاملاً مسلط به پهن کردن خمیر بودن و تونستن خمیرهای بهتر و زیباتری پهن کنند. بعد از پهن کردن خمیر روی اون رو با یه لایه نازک کره و خرماهای بدون هسته شده پوشوندن و با ظرافت خاصی خمیرها رو بستن و روی اونها پودر دارچین ریختند.
نان خرمایی به روش های مختلفی تهیه میشود. یکی از این روش ها در سایت قرار دارد که میتوانید از آن برای مهمانی ها استفاده کنید.
ولی نان خرمایی که آن روز به کمک بچه ها پخته شد، یکی از ساده ترین راههای پخت این نان مقوی است.
نکته جالب اینجا بود که تعداد زیادی از بچهها با اخم و ناراحتی از خرماها استفاده میکردند و مرتباً این نکته رو به من گوشزد می کردند که خرما دوست ندارند! و من هم با روی باز به گفته بچهها لبخند میزدم و هیچ اصراری برای خوردن نان خرمایی نمیکردم.
نهار خوشمزه دست پخت خودمان!
پیتزاها آماده شد و بعد از تمام شدن کار نانهای خرمایی، میز کار رو به سرعت تمیز کردیم و وسایل نهار رو به میز منتقل کردیم. روی میز پر از پیتزاهای دست پخت بچهها بود و اونها با چنان غروری به پیتزاهای خودشان نگاه میکردند که واقعاَ تماشایی بود. در فاصلهای که بچهها پیتزاهای خودشون رو میل میکردند، نانهای خرمایی هم به داخل فر منتقل شد و البته بچهها همچنان در حال غر زدن درباره نانخرمایی بودن!
هر کدام از بچهها ۲ عدد پیتزا درست کرده بودند که یکی را میل کردند و دیگری کنار گذاشته شد تا با خودشان به منزل ببرند.
بوی نان خرمایی گرم و دارچین فضای کارگاه رو عوض کرد. بچهها که نهارشان تمام شده بود، از پشت درب شیشهای فر مشغول تماشای نانهای خرماییای که درست کرده بودند شدند. حتی آنهایی که میگفتند خرما دوست ندارند، بیصبرانه منتظر پختن نانهای خرمایی بودند.
وقتی که نانهای خرمایی آماده شد. بچه ها در حال خواندن آواز خوشآمد گویی به نانهای خرمایی بودند و روی فرش وسط کارگاه نشسته بودند تا نانها را برایشان سرو کنم!
نانهایی که به دست خود بچهها درست شده بود را کنار گذاشتم. بقیه نانها را به تکههای کوچکتر تقسیم کردم تا بچهها بتوانند راحتتر آنها را بردارند. من و مادرهایی که در کارگاه بودند، مشغول تماشای عکسالعمل بچههایی بودیم. مخصوصاً آنهایی که میگفتند نان خرمایی دوست ندارند. آنها با اشتهای تکههای نان را یکی بعد از دیگر از بشقابشان برمیداشتند. در واقع نگران تمام شدن آن بودند گویی سالهایی سال است که این نان سالم و مقوی قوت غالب آنهاست!!!
بعد از مراسم نان خرمایی، کلاس ۲ ساعته ما رو به پایان گذاشت و والدین یکی پس از دیگری به دنبال دختر کوچولوهای آشپز خودشان میآمدند. البته قبل از رفتن باز هم بچهها فرصت داشتند که با هم بازی کنند و ما هم از این فرصت استفاده میکردیم و از آنها و محصولات آن روز عکسهایی میگرفتیم.
با اینکه بچهها بعد از مدرسه مستقیماً به کارگاه آمده بودند، اما باز هم با انرژی فراوان کارگاه را ترک میکردند. لبخند رضایتی که روی چهره بچهها و والدین آنها بود، به من این اطمینان را میداد که آنها کاملاً از این کلاس راضی هستند و بیصبرانه منتظر شنبه هستند تا به مدرسه بروند و تغذیههای ساخت دست خودشان را به دوستانشان نشان بدهند.